دیوار علم | ||
بسم الله الرحمن الرحیم
بر اساس آموزه های قرآنی علم دارای انواع و اقسام بسیاری است که برخی آن را به دو دسته اصلی علم حضوری و علم حصولی دسته بندی کرده اند. نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزه های قرآنی بر آن است تا زیرشاخه ها، راه ها و آثار هر یک را تبیین نماید. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.
چیستی و ماهیت علم علم به معنای دانش و آگاهی و نقیض جهل و نادانی است.( ترتیب العین، ج 2، ص 1274، «علم») البته واژه جهل و نادانی گاه در برابر عقل قرار می گیرد که به معنای بی خردی و سفاهت خواهد بود؛ به این معنا که گاه شخص جاهل به معنای فاقد علم و دانش و دانایی است؛ و گاه شخص جاهل به معنای فاقد عقل و خرد است. البته وقتی جهالت ، سفاهت و بی خردی درباره آدمی به کار می رود، گاه به معنای فقدان عقل یعنی گرفتار جنون است و گاه به معنای عدم تعقل و بهره گیری از عقل است. البته باید توجه داشت که در آموزه های قرآنی عقل گاه در حوزه نظر و اندیشه به کار می رود و گاه در حوزه عمل؛ از این روست که از عقل نظر و عقل عمل سخن به میان آمده و آن چه در روایت امام صادق(ع) درباره عقل آمده مربوط به عقل عملی است، آن جا که می فرماید: العقل ما عبد به الرّحمن و اکتسب به الجنان؛ عقل آنچه که خدای رحمان با آن عبادت می شود و بهشت به وسیله آن کسب می شود، است.(کافى، الکلینی، ج 1، ص 11؛ بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج2، ص78) اما درباره حقیقت علم اختلافاتی است که در تعاریف خود را نشان می دهد. برخی آن را از کیفیات و برخی آن را از مقوله اضافه می دانند که اشکالاتی چندی بر آن وارد است؛ از جمله آن که تعریف علم به کیف یا اضافه شامل علم الهی نمی شود. اشکال دیگر آن که اضافه، معنای حرفی و وجودی غیرمستقل دارد و قائم به طرفین ؛ و از همین رو، باید تحقق علم همیشه همراه با تحقق طرفین یعنی عالم و معلوم باشد، در حالی که علم به معدومات چنین شرطی را دارا نیست. هم چنین علم نفس به ذات خود، ممکن و متحقق است، در حالی که اضافه شیء به نفس، ممتنع است. افزون بر این اشکالات، اشکال دیگر آن که از این قول، لازم می آید که قدرت و اراده و عشق و شهوت و غضب و…نیز صرف اضافه باشند، در حالی که این چنین نیست. باعتقاد صدرالمتألهین اگر علم از مقوله کیف باشد باید علم خداوند نیز از این مقوله و کیفیتی زائد بر ذات او باشد و در این صورت باید ذات واجب در مرتبه ذات، فاقد علم بوده و پس از عروض کیفیت بر ذات او، متصف به علم گردد، زیرا مرتبه ذات، مقدم بر صفات زائده است در حالی که تمامی صفات کمالی خداوند، عین ذات اوست و گرنه تعدّد واجب و اشکالات دیگر لازم می آید. همچنین اثبات شده است که علم ما به ذاتمان عین ذات ماست و اگر علم از مقوله کیف و اعراض باشد باید به حکم اتحاد مزبور، ذات ما نیز کیف باشد در صورتی که ثابت شده است که جوهر است نه کیف و…( صدرالدین شیرازی، اسفار اربعه، تصحیح، تحقیق و مقدمه مقصود محمدی، باشراف استاد سید محمد خامنه ای، تهران، انتشارات بنیاد حکمت اسلامی صدرا، 1383، ج 3، ص 317) البته در علم بغیر، آن هم در علم انفعالی، صورت ذهنی، ملازم با انفعال نفسانی واضافه به خارج است نه آن که انفعال و اضافه، حقیقت علم را تشکیل دهد و در قوام ذات آن اخذ گردد. (اسفار اربعه ، تهران، انتشارات بنیاد حکمت اسلامی صدرا، ج 3، ص 383?؛همان، قم، منشورات مصطفوی، 1368، ج3، صص 345 و 346) از نظر صدرالمتألهین شیرازی علم به هر چیزی عبارت است از ایجاد و انشاء ماهیت آن به وجود ظلّی در عالم نفس یا ذهن، به نحوی که بین صورت ذهنی و نفس مدرِک، نوعی علیت و معلولیت برقرار می باشد و حضور آن برای نفس، حضور اشراقی و قیام آن به نفس، قیام صدوری است. بنابراین، اشکالات معروف کیف و عرض بودن یک واقعیت، و مهمتر از این، مندرج شدن آن تحت چند مقوله، خودبخود منتفی می گردد. به نظر ملاصدرا مواجهه با شیء خارجی به این دلیل شرط لازم است که حضور آن، باعث اعداد نفس در انشای تصورات ذهنی (احساسات) است، هم چنان که حضور صورت های حسی برای ایجاد صور خیالی، لازم و ضروری است. از نظر ایشان حقیقت علم، عبارت است از وجودی که از شوائب و کدورات ماده به دور است، زیرا ثابت کرد که علم و ادراک نفس به معلومات و مدرکات، عیناً نظیر تجلی و اشراق نور وجود ازحق بر ممکنات است، و نفس، مثال و آیت حق تعالی است. پس همانگونه که وجود، عبارت است از ظهور ماهیات و ثبوت آنها در اعیان، همین طور علم، عبارت است از ظهور معلومات و ثبوت آنها در نفوس یا اذهان. (اسفار اربعه، ج6، ص 150) پس به نظر ملاصدرا علم عبارت از وجود محض و غیر مادّی و خالی از شوائب عدم است. وی می نویسد: «علم، امر سلبی مانند تجرد از ماده، و امر اضافی نیست، بلکه وجود است و نه هر وجودی بلکه وجود بالفعل است نه بالقوه، و نه هر وجود بالفعلی، بلکه وجود خالص غیر مشوب به عدم، و هر اندازه که از ماده و شوائب عدم خالص تر باشد، در علم بودن نیز شدیدتر و قوی تر است». (اسفار اربعه، ج3، ص 297) پس صدرالمتألهین ملاک علم را تجرد از ماده می داند؛ زیرا به عقیده او، یگانه مانع علم و ادراک در باب وجود، ماده و لوازم آن است که همیشه موجب تفرّق و پراکندگی و غیبت است؛ زیرا اجزاء مادّی نسبت به اجزای دیگر بیگانه هستند و همه از یکدیگر پنهان و محتجب می باشند. پس هر گاه این مانع اساسی وجود نداشته باشد و موجودات از ماده و لوازم آن مجرد باشند، حضور و شهود و در نتیجه علم وادراک نیز حضور دارد و هر چه تجرد از ماده بیشتر باشد، حضور و ادراک نیز بیشتر و قویتر است. پس ماده، همانند پرده و حجاب است که هر چه بیشتر کنار زده شود کشف و رؤیت هم بیشتر و بهتر می گردد.( المشاعر، ملاصدرا، همراه با شرح لاهیجی، تصحیح سیدجلال الدین آشتیانی، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، ص244) از همین رو، در یک قاعده فلسفی بدیع می فرماید:«أنّ العاقل للشیء یجب أن یکون مجرداً عن الماده؛ عاقل چیزی باید از ماده مجرد باشد.» پس علم، وجود است و ماهیت و مقوله علم نیز مطابق با ماهیت و مقوله خارجی است؛ یعنی علم به جوهر، جوهر است و علم به عرض، عرض. برخى از جمله علامه طباطبایی در تعریف اصطلاحى علم گفته اند: حقیقت علم، کشف امر خارج از ذهن به واسطه صورت ذهنى است(المیزان، ج 1، ص 50؛ ج 8 ، ص 53) که از راه حس، عقل و تجربه، حاصل مى شود(همان، ج 8، ص 47 – 50) و در برابر آن علوم اعتبارى است که ما به ازاى خارجى ندارند، مانند اعتبار ریاست براى فردى.( همان ، ص 53) البته این تعریف نیز تنها شامل علوم حصولی است و علوم حضوری را در بر نمی گیرد؛ و چنان که در جای خود اثبات شده، علم الهی از قسم علوم حضوری است؛ پس این تعریف شامل علم الهی نخواهد شد و اما در این تعریف تنها به حقیقت علم حصولی و اکتسابی پرداخته است. با توجه به تعریف های پیشین می توان گفت، در تعریف علم باید به تفاوت ماهوی علم حصولی و علم حضوری توجه داشت و نادیده گرفتن تفاوت و فرق میان این علوم می تواند موجب گمراهی شود و حقیقت علم معلوم نگردد.
[ پنج شنبه 95/5/14 ] [ 4:0 عصر ] [ سعید ندایی ]
|
||
[ طراحی : ] |